شعر در مورد زادگاه
شعر در مورد زادگاه
شعر در مورد زادگاه ,شعر در مورد زادگاهم,شعری در مورد زادگاه,شعر درباره زادگاه,شعر زیبا در مورد زادگاه,شعر درباره زادگاهم,شعر در مورد زادگاه من,شعری درباره زادگاه,شعر درباره وطن,شعر درباره وطن افغانستان,شعر درباره وطن دوستی,شعر درباره وطن ایران,شعر درباره وطن من ایران,شعر درباره وطن پرستی,شعر زیبا در مورد وطن,شعر زیبا در مورد وطن دوستی
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد زادگاه برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
به خاطر ۳چیز هیچگاه کسی رو مسخره نکن
: ۱_چهره ۲_والدین. ۳_زادگاه.
چون انسان هیچگاه حق انتخابی در مورد انها ندارد.
شعر در مورد زادگاه
زادگاهم شهریست کوهستانی
شهری که چشم مردمانش هر صبح به قله ی کوهی می افتد
که در آسمان شهر با رقص نوری ضعیف از خورشید
ویا با تکه ای ابر و مه یکه تازی میکند برای خودش…
به خیال خودش آسمان فقط برای اوست!
شعر در مورد زادگاهم
از دیاری می آیم که هرچند ،
زخم تازش های هزاران ساله ای بر تنش نشانده شده،
هرگز کمر خم نکرده است.
از دیاری می آیم که زادگاه بزرگ مردانی است
که تاریخ نامشان را هرگز از یاد نخواهد برد.
من اهل ایرانـــــ♥ـــــم…
شعری در مورد زادگاه
مگر اعجاز جز این است که باران بهشت
زادگاهش برهوت عربستان باشد؟
چه نیازی ست به اعجاز، نگاهت کافیست
تا مسلمان شود انسان اگر انسان باشد
شعر درباره زادگاه
و مرزهای وطنم
از عطرِ نفسهای تو آغاز میشود!
از خانه بیرون بیا تا خلاصم کنی
از تبعید در شهری
که زادگاهِ من است…
شعر زیبا در مورد زادگاه
نمیخواهم بدانم
زاد روزت را
زادگاهت را
کودکیهایت
و نورسیدگیت را
که تو زنی
از سلسله ی گلهایی
و من اجازه ندارم
در تاریخ یک گل دخالت کنم.
شعر درباره زادگاهم
من
بوسه زندگی بخش و جاودانه شدن
را همینجا به تو خواهم داد
تو به اندازه زادگاه من زیبایی
زیبا بمان
شعر در مورد زادگاه من
کدامین ابلیس تو را
اینچنین
به گفتن نه وسوسه می کند ؟
یا اگر خود فرشته ییست
از دام کدام اهرمنت
بدین گونه هشدار می دهد ؟
تردیدی است این ؟
یا خود گام صدای بازپسین قدم هاست
که غربت را به جانب زادگاه آشنائی
فرود می آئی ؟
شعری درباره زادگاه
نگفتندش چو بیرون می کشاند
از زادگاهش سر که آنجا آتش و دود است
نگفتندش : زبان شعله می لیسد پر پاک جوانت را
همه درهای قصر قصه های شاد مسدود است
شعر درباره وطن
این است آن بهشت که می جستم؟
این بقعه ی خرابه گرد آلود ؟
زرینه گاهواره ی من اینجاست ؟
دیرینه زادگاه من اینجا بود ؟
شعر درباره وطن افغانستان
مرغکان سست بال جستجوگر
هر یکی جویای سلک گوهر تاریخ
ماهیان رنگی و چالاک و شاد آرزوها
بطن هر یک مدفن انگشتر سبز نبوت
بطن هر یک زادگاه یونسی ،
هستی کمین بعثت او
شعر درباره وطن دوستی
ای بهشت خاطر ای زادگاه من
باز آمدم به سوی تن زان دور دورها
زانجا که صبح می شکفد خسته و ملول
زانجا که ماه در افق زرد گونه اش
شعر درباره وطن ایران
جای ما این زادگاه خاک نیست
شهر شیرین تو از این تاک نیست
تا وصال اصل ما ندید به دست
در دل ما این غم و اندوه هست
ما وطن را پشت سر بگذاشتیم
کلبه ی غم را وطن انگاشتیم
شعر درباره وطن من ایران
کافی نبود و نیست هزاران هزار سال
تا بازگو کند
آن لحظه ی گریخته ی جاودانه را
آن لحظه را که تنتگ در آغوشم آمدی
آن لحظه را که تنگ در آغوشت آمدم
در باغ شهر ما
در نور بامداد زمستان شهر ما
شهری که زادگاه من و زادگاه توست
شعر درباره وطن پرستی
جوی بزرگ دهکده ی زادگاه من
کز کوچه های خاکی و خاموش
می گذشت
آبی به روشنایی باران داشت
شعر در مورد زادگاه
بیشتر بخوانید :
شعر در مورد ذاکر امام حسین
شعر در مورد زندان
شعر در مورد رودخانه
شعر در مورد رخ یار
شعر در مورد زخم زبان
- ۹۷/۰۲/۲۵