شعر در مورد
بدعهدی ,شعر درباره بدعهدی,شعر بدعهدی,شعر درباره بدعهدی,شعر در بدعهدی
یار,شعر در وصف بدعهدی,شعر برای بدعهدی,شعر با بدعهدی,شعر در باره
بدعهدی,شعر درمورد بدعهدی یار
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد بدعهدی برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
اندرین روزگار بدعهدی
چیست جز عدل هدیه مهدی
شعر در مورد بدعهدی
منال، ای بلبل، از بدعهدی گل
که تا بوده ست خوبی، بی وفا بود
شعر درباره بدعهدی
هرکس که ز حال من خبر یابد
بدعهدی تو به جمله دریابد
شعر بدعهدی
چنان که بود گمان رهی به بدعهدی
به عاقبت همه عهد تو همچنان آمد
شعر درباره بدعهدی
باورم نیست ز بدعهدی ایام هنوز
قصه غصه که در دولت یار آخر شد
شعر در بدعهدی یار
رسم بدعهدی ایام چو دید ابر بهار
گریه اش بر سمن و سنبل و نسرین آمد
شعر در وصف بدعهدی
شکر به صبر دست دهد عاقبت
ولی بدعهدی زمانه زمانم نمی دهد
شعر برای بدعهدی
همچو مرغی از بر من می پرد
نزد بدعهدی نشیمن می کند
شعر با بدعهدی
بجای من که بر عهد تو ماندم
ز بدعهدی چه ماندت تا نکردی
شعر در باره بدعهدی
ایام بدعهدی کند امروز ناگه دی کند
کار هدی مهدی کند دجال طغیان پرورد
شعر درمورد بدعهدی یار
چنان که بود گمان رهی، به بدعهدی
به عاقبت، همه عهد تو هم چنان آمد
شعر در مورد بدعهدی
عمر من ای گل طی شد بهر تو
وز تو ندیدم جز بدعهدی و بی وفایی
شعر درباره بدعهدی
جهانی عشقبازانند در عهد سر زلفت
رها کن راه بدعهدی و اندر عهد ایشان آی
شعر بدعهدی
جز این عیبت نمی دانم که بدعهدی و سنگین
دل دلارامی بدین خوبی دریغ ار مهربانستی
شعر درباره بدعهدی
چه نیکوروی و بدعهدی که شهری
غمت خوردند و کس را غم نخوردی
شعر در بدعهدی یار
درشتخویی و بدعهدی از تو نپسندند
که خوب منظری و دلفریب منظوری
شعر در وصف بدعهدی
سرو سیمینا به صحرا می روی
نیک بدعهدی که بی ما می روی
شعر برای بدعهدی
چون شکوفه گرد بدعهدی مگرد
تا مگر باقی بمانی چون چنار
شعر با بدعهدی
گر دشمن بنده را همی دارد دوست
بدبختی بنده ست نه بدعهدی اوست
شعر در باره بدعهدی
چو از میثاق ما یک ذره گشتید
ز بدعهدی بغیره غره گشتید
شعر درمورد بدعهدی یار
در وفای خود و بدعهدی من گرچه رقیب
خورد سوگند به جان تو غلط بود غلط
شعر در مورد بدعهدی
مرا بسته عهد کردی چو دیو
به بدعهدی اکنون برآری غریو
شعر درباره بدعهدی
تو آتش گشتی ای حافظ ولی با یار درنگرفت
ز بدعهدی گل گویی حکایت با صبا گفتیم
شعر بدعهدی
گفتا بستم روزی با گل، عهد یاری و آشنایی
غافل از آن کز گل ناید، جز بدعهدی و بی وفایی
شعر درباره بدعهدی
حرامش باد بدعهد بداندیش
شکم پرکردن از پهلوی درویش
شعر در بدعهدی یار
چنین است گردیدن روزگار
سبک سیر و بدعهد و ناپایدار
شعر در وصف بدعهدی
زین سه بدعهد شخص فرسودست
زین سه پیمانه خلق پیمودست
شعر برای بدعهدی
همه عمرت نکنم، ای گل بدعهد، بحل
یار هر خنده که بر روی تو پنهانی کرد
شعر با بدعهدی
عاشق شدم، با یار بدعهد وغا کردم
زان شوخ جفا دیدم، هر چند وفا کردم
شعر در باره بدعهدی
من بدعهد را چه می گویی
هرچه گویی سزای آن هستم
شعر درمورد بدعهدی یار
دلا یاری مجوی از یار بدعهد
کزان خون خواره غم خواری نیاید
شعر در مورد بدعهدی
مگو کز جهان دیده ام نیک عهدی
غلط دیده باشی که بدعهد باشد
شعر درباره بدعهدی
کسی مانند من جستی زهی بدعهد سنگین دل
مکن کاندر وفاداری نخواهی یافت مانندم
شعر بدعهدی
سست پیمانا به یک ره دل ز ما برداشتی
آخر ای بدعهد سنگین دل چرا برداشتی
شعر درباره بدعهدی
که دنیا صاحبی بدعهد و خونخوار
زمانه مادری بی مهر و دونست
شعر در بدعهدی یار
بدعهد بود که یار درویشی را
در حال توانگری فراموش کند
شعر در وصف بدعهدی
برگشتی از دوست تو همچون دشمن
بدعهد نکوروی ندیدم چو تو من
شعر برای بدعهدی
نیک عهدی گمان همی بردم
یار، بد عهد شد گمان برخاست
شعر با بدعهدی
نه ما را در میان عهد و وفا بود
جفا کردی و بد عهدی نمودی
شعر در باره بدعهدی
گر فوت شود روزی بد عهدی یک روزه
واجب شمری او را چون فرض قضا کردن
شعر درمورد بدعهدی یار
ببین آن روی زرد و چشم گریان
ز بد عهدی دل خود را خبر کن
شعر در مورد بدعهدی
ای برده دل من چو هزاران درویش
بی رحمیت آیین شد و بد عهدی کیش
شعر درباره بدعهدی
پدر آنجا معلم و مهدی
پس تو دجال اینت بد عهدی
شعر بدعهدی
کای همه بد عهدی از سر تا بپای
خوش وفا و عهد می آری بجای
شعر درباره بدعهدی
آیند و برآرند ز دل آهی و گویند
کایا خبرت هست ز بد عهدی ایام
شعر در بدعهدی یار
همان شیر کو جای در بیشه کرد
ز بد عهدی مردم اندیشه کرد
شعر در وصف بدعهدی
دل خود ز بد عهدی آزاد کن
وزین خوبتر شاه را یاد کن
شعر برای بدعهدی
به من عهدی که در عهد از محبت بسته ای مشکن
به بد عهدی مگردان شهره ای پیمان شکن خود را
شعر با بدعهدی
رسم عشاق وفا خوی بتان، بد عهدی است
این حکایت نه به عهد تو و دوران من است
شعر در باره بدعهدی
ور تو بسگالی که با این حسن و خوبی مر ترا
خوی بد عهدی و رسم بی وفایی نیست هست
شعر درمورد بدعهدی یار
بد عهدی عمر بین، که گل ده روزه سر
بر زد و غنچه گشت و بشکفت و بریخت
شعر در مورد بدعهدی
من از بد عهدی سنگین دلان هرگز نمی نالم
اگر سست است اقبالم ولی سخت است پیمانم
شعر درباره بدعهدی
تو کنون آن گل سرخی و من آن دهقانم
که ز بد عهدی خود رنج مرا کردی خوار
شعر بدعهدی
بد عهدی و نامهربان، گه دل دهی گاهی زبان
من با توام باری به جان، گر تو ز دل با ما نه ای
شعر درباره بدعهدی
عهدی بد و دوری که مرا صبر و دلی بود
آن عهد به پای آمد و آن دور به سر شد
شعر در بدعهدی یار
تخمی که تو کاشتی نمو داد
عهدی که گذاشتی همانست
شعر در وصف بدعهدی
دعوی عشق نشاید که کند آن بدعهد
که چو سختی رسدش سست کند پیمانرا
شعر برای بدعهدی
گر اظهار پشیمانی کند گردون مشو ایمن
که بدعهد از پشیمانی پشیمان زود می گردد
شعر با بدعهدی
همی گویند کای بی مهر بدعهد
همی گویند کای مسکین مضطر
شعر در باره بدعهدی
که شیرین گوید ای بدمهر بدعهد
کجا آن صحبت شیرین تر از شهد
شعر درمورد بدعهدی یار
اگرچه نیک عهدی پیشه می کرد
جهان بدعهد بود اندیشه می کرد
شعر در مورد بدعهدی
دبستانش تهی باد از بد اندیش
میاموزاد بدعهد جز از پیش
شعر درباره بدعهدی
مرا گویند دل گرد آر، من بسیار بسی خواهم
که از دل یک دم آن بدعهد بی فرمان فرود آید
شعر بدعهدی
ای خوش آن وقتی که آن بدعهد با ما یار بود
این متاع درد را در کوی او بازار بود
شعر درباره بدعهدی
با عهدت، ای پیمان شکن، گفتی نمی یارم سخن
کز عهد زلف خویشتن بدعهد و بد پیمان تری
شعر در بدعهدی یار
عهد مهر و شرط یاری کز وفا کرد آن نگار
با چو من بدعهد شرط و بی وفائی حیف بود
شعر در وصف بدعهدی
قول او را نیست جز عالم زبان
خط او را شخص مردم دفتر است
شعر برای بدعهدی
بر قول اوحدی کن گوش، ار نجات خواهی
زیرا که قول او جز مسمار دل نباشد
شعر با بدعهدی
من که قول ناصحان را خواندمی قول رباب
گوشمالی دیدم از هجران که اینم پند بس
شعر در باره بدعهدی
خواجه از قول باز می گردد
خواجه را شرط و قول و پیمان نیست
شعر در مورد بدعهدی